در مورد همه چی

سروربوت نیمباز

تصویر اسم پیامبر اسلام حضرت محمد(ص)

بکوری چشم دشمنان حضرت محمدمصطفی(ص)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ب
نويسنده : حسین


دانلود برنامه خریدشارژمستقیم وآسان برای آندروید

سلام نرم افزار خرید شارژآسان برای آندروید

دوستان بار دانلود بروی لینک کلیک کنیداگر دانلود نشد 

لینک را کپی ودر مرورگر خود وارد کنید ودانلودش کنید 

بعداز دانلود موقع نصب درخواست کد نمود این کد را وارد 

29141 کنیدونصب انجام گیرد

اینم لینک دانلود مستقیم

 

http://jahaniyan.1000charge.com/app/sharj.apk

 

 

ب

:: موضوعات مرتبط: خرید شارژ آسان، ،
:: برچسب‌ها: دانلود نرم افقزار خرید آسان شارژ برای آندروید, خرید شارژآسان,
نويسنده : حسین


سلام دوستان گلم فروشگاه خرید شارژ ایجاد نمودم تا عزیزانم بتونن راحت تر شارژ خودرا تهیه نمیاینددر حال حاضربرنامه اخریدشارژ با آندروید آماده میباشد دوستانی از آندروید استفاده مینمایند میتوانند از فروشگاه دانلود نمایند وسریع وراحتر شارژ خرید نمایندلازم به ذکر است دوستانی که برنامه را دانلود میکنند کنار لینک دانلود کدفروشگاه ثبت شده یادداشت نموده موقع نصب نرم افزار کد خواسته خواهد شد هرروز به شماره از شماره هایی که خریدی مینمایند به قید قرعه جوایزی داده میشود اینم آدرس فروشگاه بنده http://jahaniyan.1000charge.com ب

:: موضوعات مرتبط: خرید شارژ آسان، ،
نويسنده : حسین


چرا موفق نیستم؟
هشدار: اگر می‌خواهید زندگی موفقی داشته باشید، هیچ‌وقت خودتان را درگیر 7 عادت آدم‌های ناموفق نکنید. کدام 7 عادت؟! .... عادت اول: آنها منفی فکر می‌کنند، منفی حرف می‌زنند و منفی عمل می‌کنند! آنها در هر شرایطی فقط مشکلات را می‌بینند. همیشه شکایت می‌کنند که آفتاب خیلی داغ است، باران گل‌های باغچه‌شان را خراب کرده، باد موهای‌شان را به هم ریخته و ... خلاصه، فکر می‌کنند همه عالم برخلاف میل آنهاست. همیشه مشکل را می‌بینند و هیچ‌وقت راه‌حل را نمی‌بینند. یک ضربه کوچک مشکلات را آن‌چنان بزرگ می‌کنند که تبدیل به یک تراژدی اساسی می‌شود. آنها شکست را عاقبت هر کاری می‌دانند؛ همچون یک بلای آسمانی که یک دفعه نازل می‌شود. هیچ‌وقت به جلو حرکت نمی‌کنند و در زندگی‌شان تغییر زیادی نمی‌دهند، چرا که همیشه می‌ترسند حاشیه امنیت و راحتی خودشان را از دست بدهند. عادت دوم: آنها قبل از اینکه فکر کنند، عمل می‌کنند! آنها براساس تصمیم‌های غریزی، آنی و تکانه‌ای عمل می‌کنند! مثلا اگر چیزی را ببینند که خوش‌شان بیاید و چشم‌شان را در نگاه اول بگیرد بدون لحظه‌ای درنگ آن را می‌خرند. حتی خیلی چیزهای به درد نخور و بی‌ربط با زندگی‌شان. بعد یک چیز بهتر را می‌بینند و شروع می‌کنند به ناله و نفرین و چانه زدن برای دست آوردن آن. اگر به دست‌اش بیاورند زود از یادش می‌برند و اگر به دست‌اش نیاورند زمان زیادی را صرف غم و اندوه ناشی از آن می‌‌کنند. اکثر وقت‌ها درباره‌ آینده فکر نمی‌کنند و با این حال فکر می‌‌کنند فردا موقعیت بهتری از امروز خواهند داشت. درباره نتایجی که به دست خواهد آمد، نظری ندارند. عمدتا از زندگی زناشویی‌شان لذت نمی‌برند. گاهی دست به اعمال خلاف – چه تخم‌مر‌غ‌دزدی و چه شترمرغ دزدی- می‌زنند و جالب اینکه همه این کارها را در تصورات‌شان، مطلوب می‌بینند. عادت سوم:خیلی بیشتر از آنکه گوش بدهند، حرف می‌زنند! انگار می‌خواهند یک «شومن» باشند و خودشان را مدام توی بحث‌هایی درباره قهرمانان زندگی‌شان و گروه‌ها و دسته‌هایی که دوست دارند، می‌اندازند و در این راه از دروغ گفتن هم ابایی ندارند اما اکثر مواقع حرف‌هایی که می‌زنند با توجه و استقبال دیگران روبه‌رو نمی‌شود. وقتی کسی به آنها نصیحتی می‌کند، گوش‌های‌شان را می‌بندند و چیزی نمی‌شنوند، چرا که آن‌قدر مغرورند که نمی‌خواهند اشتباه‌شان را قبول کنند. در تصور خودشان، خیلی هم با فهم و کمالات هستند. آنها توصیه‌های دیگران را رد می‌کنند چون احساس می‌کنند اگر به حرف دیگران گوش بدهند، رتبه و منزلت‌شان پایین می‌آید. عادت چهارم: آنها راحت تسلیم می‌شوند آدم‌های موفق از ناموفق‌ها و شکست‌خورده‌ها به عنوان پله‌هایی برای بالا رفتن استفاده می‌کنند. اما جواب اینکه چگونه این افراد را شناسایی می‌کنند و پل موفقیت‌شان را از ناکامی آنها می‌سازند این است که ناموفق‌ها اکثرا در کاری که انجام می‌دهند یا صلاحیت ندارند یا استعداد و چه نشانه‌ای واضح‌تر از نشان آدمی که چیزی در آستین برای رد کردن ندارد؟! آدم‌های ناموفق در شروع هر کاری سعی و تلاش نشان می‌دهند اما چیزی نمی‌گذرد که همه شور و شوق‌شان را از دست می‌‌دهند. مخصوصا وقتی با اشتباهی از خودشان روبه‌رو می‌شوند. به محض این اتفاق، کارشان را ترک می‌کنند و دنبال کار دیگری می‌گردند. البته اتفاقی نمی‌افتد؛ چون باز همان داستان و همان نتیجه تکرار می‌شود. آدم‌های ناموفق پافشاری خاصی در دنبال کردن رویاها و کارهایی که دوست دارند انجام بدهند، ندارند. عادت پنجم: آنها حسودند و سعی می‌کنند دیگران را پایین‌تر از خودشان نگه دارند آنها حسودند! خودشان را در موفقیت‌های دیگران سهیم می‌بینند و دیگران را سهیم در شکست‌های‌شان و به جای اینکه کار و تلاش‌شان را بیشتر کنند شروع می‌کنند به شایعه‌سازی و زیر‌آب‌زنی دیگران و با این کار سعی می‌کنند دیگران را از معرکه به در کنند و جای آنها را بگیرند. هر چند گاهی آنها در این کار موفق به نظر می‌رسند اما چیزی که کاملا واضح است ناموفق بودن آنها است و احساس غرور کاذب‌شان! آنها حتی اگر در زمینه‌ای خوب باشند و صاحب استعداد و توانایی، به شما هیچ کمکی نمی‌کنند. عادت ششم: آنها وقت‌شان را زیاد هدر می‌دهند آنها نمی‌دانند فردا چه کاری باید انجام بدهند و گاهی فقط می‌خورند و مهمانی می‌روند و می‌گردند و تلویزیون نگاه می‌کنند و از آن بدتر، خیلی از آنها هیچ کاری نمی‌کنند و هیچ فکری هم برای آینده در سرشان ندارند. این شاید برای مدت‌زمان کوتاهی آزاردهنده نباشد و حتی یکی از روش‌های آرامش‌بخش (ریلکسیشن) به حساب بیاید اما اگر می‌خواهیم موفق باشیم، باید زمان‌مان را مدیریت کنیم و به نحو مطلوبی بین کار و سرگرمی‌های خودمان تعادل ایجاد کنیم. عادت هفتم: آنها راحت‌ترین و بی‌دردسرترین راه را انتخاب می‌کنند اگر دو راه برای انتخاب کردن وجود داشته باشد، آدم‌های ناموفق راهی را انتخاب می‌کنند که راحت‌تر است؛ حتی اگر این راه منفعت کمتری داشته باشد. آنها نمی‌خواهند به هیچ عنوان به خودشان کمی زحمت بدهند؛ در حالی که یک زندگی خوب می‌خواهند. نکته‌ای که این آدم‌ها نمی‌دانند این است که هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کِشت! و هیچ چیزی بدون تلاش به دست نمی‌آید (البته در 99 درصد موارد) و اگر همین آدم‌ها کمی، فقط کمی، برای خودشان و در راه خودشان فداکاری کنند زندگی‌شان خیلی‌بهتر می‌شود. در مقابل، زندگی خوب آدم‌های موفق بنا می‌شود بر استمرار و خطا! آنها ثابت‌قدم هستند و در راه رسیدن به هدف‌های‌شان تسلیم نمی‌شوند. آنها خطا می‌کنند اما آنها را تکرار نمی‌کنند و از میان خطاهای‌شان، نکته‌های مثبت را بیرون می‌آورند. ب

:: موضوعات مرتبط: چراموفق نیستم؟، ،
نويسنده : حسین


درپی خوشبختی
مرد، دوباره آمد همانجای قدیمی روی پله های بانک، توی فرو رفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش، کارتن را انداخت روی زمین، دراز کشید، کفشهایش را گذاشت زیر سرش، کیسه را کشید روی تنش، دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش… خیابان ساکت بود، فکرش را برد آن دورها، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد. در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان ، خنده ها را میدید و صورت ها را، صورتها مات بود و خنده ها پررنگ ، هوا سرد بود، دستهایش سردتر، مچاله تر شد، باید زودتر خوابش میبرد.... صدای گام هایی آمد و ... رفت، مرد با خودش فکر کرد،" خوب است که کسی از حال دلش خبر ندارد" خنده ای تلخ ماسید روی لبهایش. اگر کسی می فهمید او هم دلی دارد خیلی بد میشد، شاید مسخره اش می کردند، مرد غرور داشت هنوز، و عشق هم داشت، معشوقه هم داشت، فاطمه، دختری که آن روزهای دور به مرد می خندید، به روزی فکر کرد که از فاطمه خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر… گفته بود: بر میگردم با هم عروسی می کنیم فاطی، دست پر میام …فاطمه باز هم خندیده بود. آمد شهر، سه ماه کارگری کرد، برایش خبر آوردند فاطمه خواستگار زیاد دارد، خواستگار شهری، خواستگار پولدار، تصویر فاطمه آمد توی ذهنش، فاطمه دیگر نمی خندید… آن روی دیوار را که دید تصمیمش را گرفت، رفت بیمارستان، کلیه اش را داد و پولش را گرفت ، مثل فروختن یک دانه سیب بود…!!! حساب کرد ، پولش بد نبود ، بس بود برای یک عروسی و یک شب شام و شروع یک کاسبی!!! پیغام داد به فاطمه بگویند دارد برمیگردد… یک گردنبند بدلی هم خرید، پولش به اصلش نمی رسید، پولها را گذاشت توی بقچه، شب تا صبح خوابش نبرد. صبح توی اتوبوس بود، کنارش یک مرد جوان نشست. - داداش سیگار داری؟ سیگاری نبود، جوان اخم کرد. نیمه های راه خوابش برد، خواب میدید فاطمه می خندد، خودش می خندد، توی یک خانه یک اتاق گرم. چشم باز کرد ، کسی کنارش نبود ، بقچه پولش هم نبود ، سرش گیج رفت ، پاشد : - پولام .. پولاااام . صدای مبهم دلسوزی می آمد ، - بیچاره ، - پولات چقد بود؟ - حواست کجاست عمو؟ پیاده شد ، اشکش نمی آمد ، بغض خفه اش می کرد ، نشست کنار جاده ، از ته دل فریاد کشید، جای بخیه های روی کمرش سوخت. برگشت شهر، یک هفته از این کلانتری به آن پاسگاه، بیهوده و بی سرانجام ، کمرش شکست ، دل برید ، با خودش میگفت کاشکی دل هم فروشی بود. … - پاشو داداش ، پاشو اینجا که جای خواب نیس … چشمهاشو باز کرد ، صبح شده بود ، تنش خشک شده بود ،خودشو کشید کنار پله ها و کارتن رو جمع کرد. در بانک باز شد ، حال پا شدن نداشت ، آدم ها می آمدند و می رفتند. - داداش آتیش داری؟ صدا آشنا بود، برگشت، خودش بود ، جوان توی اتوبوس ، وسط پیاده رو ایستاده بود ، چشم ها قلاب شد به هم ، فرصت فکر کردن نداشت ، با همه نیرویی که داشت خودشو پرتاب کرد به سمت جوان دزد. - آی دزد ، آیییییی دزد ، پولامو بده ، نامرد خدانشناس … آی مردم … جوان شناختش. - ولم کن مرتیکه گدا ، کدوم پولا ، ولم کن آشغال … پهلوی چپش داغ شد ، سوخت ، درست جای بخیه ها ، دوباره سوخت ، و دوباره ….افتاد روی زمین. جوان دزد فرار کرد. - آییی یی یییییی مردم تازه جمع شده بودند برای تماشا، دستش را دراز کرد به سمت جوان که دور و دور تر میشد ، - بگیریتش .. پو . ل .. ام صدایش ضعیف بود ، صدای مبهم دلسوزی می آمد : - چاقو خورده … - برین کنار .. دس بهش نزنین … - گداس؟ - چه خونی ازش میره … دستش را گذاشت جای خالیه کلیه اش ، دستش داغ شد چاقوی خونی افتاده بود روی زمین ، سرش گیج رفت ، چشمهایش را بست و … بست . نه تصویر فاطمه را دید نه صدای آدم ها را شنید ، همه جا تاریک بود … تاریک . همه زندگی اش یک خبر شد توی روزنامه : یک کارتن خواب در اثر ضربات متعدد چاقو مرد . همین… هیچ آدمی از حال دل آدم دیگری خبر ندارد ، نه کسی فهمید مرد که بود، نه کسی فهمید فاطمه چه شد ؛مثل خط خطی روی کاغذ سیاه می ماند زندگی… بالاتر از سیاهی که رنگی نیست ، انگار تقدیرش همین بود که بیاید و کلیه اش را بفروشد به یک آدم دیگر ، شاید فاطمه هم مرده باشد ، شاید آن دنیا یک خانه یک اتاقه گرم گیرشان بیاید و مثل آدم زندگی کنند ، کسی چه میداند ؟! کسی چه رغبتی دارد که بداند ؟ زندگی با ندانستن ها شیرین تر می شود ، قصه آدم ها ، مثل لالایی نیست قصه آدم ها ، قصیده غصه هاست … ب

:: موضوعات مرتبط: در پی خوشبختی، ،
نويسنده : حسین


دستان کودکانه
 دستان دعا كننده دستان دعا كننده این داستان به اواخر قرن 15 بر می گردد. در یك دهكده كوچك نزدیك نورنبرگ خانواده ای با 18 بچه زندگی می كردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر كار سختی كه در آن حوالی پیدا می شد تن می داد. در همان وضعیت اسفباك آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 بچه) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می كردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند كه پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد. یك شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. دستان دعا كننده دستان دعا كننده این داستان به اواخر قرن 15 بر می گردد. در یك دهكده كوچك نزدیك نورنبرگ خانواده ای با 18 بچه زندگی می كردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر كار سختی كه در آن حوالی پیدا می شد تن می داد. در همان وضعیت اسفباك آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 بچه) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می كردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند كه پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد. یك شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سكه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای كار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می كرد تا در آكادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری كه تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می كرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد. آن ها در صبح روز یك شنبه در یك كلیسا سكه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناك جنوب رفت و برای 4 سال به طور شبانه روزی كار كرد تا برادرش را كه در آكادمی تحصیل می كرد و جزء بهترین هنرجویان بود حمایت كند. نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اكثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود. وقتی هنرمند جوان به دهكده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به كانون خانواده پس از 4 سال یك ضیافت شام برپا كردند. بعد از صرف شام آلبرشت ایستاد و یك نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی كه او را حمایت مالی كرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف كرد و چنین گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت می كنم. تمام سرها به انتهای میز كه آلبرت نشسته بود برگشت. اشك از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی كه اشك هایش را پاك می كرد به انتهای میز و به چهره هایی كه دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ‌ببین چهار سال كار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شكسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می كنم، به طوری كه حتی نمی توانم یك لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو كار كنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده... بیش از 450 سال از آن قضیه می گذرد. هم اكنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر، قلمكاری ها و آبرنگ ها و كنده كاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری می شود. یك روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی كه برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را كه به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر كشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری كرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهكار كردند و كار بزرگ هنرمندانه او را " دستان دعا كننده" نامیدند. ب

:: موضوعات مرتبط: دستان کودکانه، ،
نويسنده : حسین


پیامک های گرامیداشت حماسه نهم دیماه ۸۸ ، تقدیم به مردم بصیر ایران: پوستر حماسه 9 دی ۱. شادیم که راه حق جدا از ما نیست/ چون کوفه تمام دین ما دنیا نیست/ در فتنه دوباره کربلا گشت ولی/ این بار دگر امام حق، تنها نیست // روز بصیرت گرامی باد. ۲. به لطف خدا چون که دی ماه شد دل خلق از آن فتنه آگاه شد به روز نهم محشری شد به پا تو گویی زمین لرزد از این سپاه خدایا به این خلق بی واهمه، عیان کن رخ مهدی فاطمه (علیهما السلام) ۳. سکوت تخم همان افعی است که در صحرای کربلا به روایتی سی هزار جوجه‌اش هلهله می‌کردند *حماسه نهم دیماه و روز بصیرت گرامی باد* ۴. گر کرببلا نبوده‌ایم حال هستیم گر شام بلا نبوده‌ایم حال هستیم ای مردم عالم، همگی گوش کنید تا آخر خون مطیع رهبر هستیم ۵. روز و شب ما گردد اگر جهنم/شخصیتمان گردد ترور دمادم/ما بسیجیان نمیگذاریم حتی/یک مو زسر خامنه ای گردد کم. *سالروز برچیده شدن بساط فتنه و فتنه گران در تندباد حسینیان گرامی باد* ۶. هوا آشفته بود و شهر مجنون/ زمين سر در گريبان، چشم پر خون/ حماسه مي‌خروشيد از گلوشان/ ز رگ‌ها خون غيرت سخت جوشان/ كه عاشورا كسي رقصيده؟ او كيست؟/ چه كس با شاه دين جنگيده؟ كوفيست؟! / از اين غم شهر گويا پر ز شير است/ دی از گرماي اين دل‌ها چو تير است/ همه عمارگون، آماده، هوشيار/ تمام شهر بيدارند، بيدار ۷. ۹ دي، سيل مردم باز جوشيد تمام سينه‌ها آخر خروشيد خس و خاشاك را از شهر راندند سران فتنه زير پاي ماندند ۸. ما را نبی قبیله سلمان خطاب کرد؛ روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد؛ از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم؛ ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم؛ از ما بترس شیعه سر سخت حیدریم؛ جان برکفان جبهه “فتوا”ی رهبریم ۹. ساحت روح خدا عرض ارادت می کنم/ با علمدار ولایت، باز بیعت می کنم/ رهبرم سید علی گر خواهد از من جان و سر/ سر به پایش می نهم غسل شهادت می کنم *روز بصیرت و میثاق با ولایت گرامیباد* ۱۰. از دست کویر، آسمان دلخور شد از ابر، همه کاسه ی صبرش پر شد باران شکوه عشق بارید، آنگاه نان همه ی دوزخیان آجر شد سالروز حماسه نه ده ۸۸ گرامی باد ۱۱. ای بسیجی های از جنس امام . باز هم وقت نبرد است و قیام . زیر باران ولایت تر شوید . با شهیدان باز همسنگر شوید . کیست در میدان فداکاری کند . این حسین عصر را یاری کند ۱۲. با یار بمانید و ز اغیار نترسید/از عربده دشمن قدار نترسید/یکبار بصیرت بنمایید ، بترسید/آنگاه دگر یکصدو یکبار نترسید/میثم به سر دار پیامی ابدی داد/ای حیدریان از خطر دار نترسید/یک چیز بگویم دلتان قرص بماند / تا هست ابوالفضل علمدار نترسید پوستر 9 دی روز بصیرت و در پایان یک شعر زیبا درباره ۹ دی (دوتا از پیامک های بالا برگرفته از همین شعر هستند) : هوا آشفته بود و شهر مجنون / زمين سر در گريبان، چشم پر خون حماسه مي‌خروشيد از گلوشان / ز رگ‌ها خون غيرت سخت جوشان كه عاشورا كسي رقصيده؟ او كيست؟ / چه كس با شاه دين جنگيده؟ كوفيست؟! از اين غم، شهر گويا پر ز شير است / دی از گرماي اين دل‌ها چو تير است همه عمارگون، آماده، هوشيار/ تمام شهر بيدارند، بيدار كسي حرمت شكن آشوب كرده / شغالی بيشه را مخروب كرده الا اي فتنه گر، شيطان، حرامی! / ميان بيشه‌ی شيران خرامی؟! شما، اي جمله عالم گوش داريد/ كلام آوازه‌ی بر گوش داريد به ايران، رهبری فرزانه داريم / اشارت او كند جان مي‌سپاريم الا اي فتنه‌گر، ما مرد جنگيم / براي رجمت اي ابليس، سنگيم چو شمشير آخته، در دست اوييم! / بميريد از حسد، سر مست اوييم ابابيليم اگر بر فيل‌هاييد/ چو ريگي نرم آخر زير پاييد ۹ دي، سيل مردم باز جوشيد/ تمام سينه‌ها آخر خروشيد خس و خاشاك را از شهر راندند/ سران فتنه زير پاي ماندند ولي حرفيست بي پيرايه‌ اي دوست / كه اين حرف از زبان يار حق گوست “بصيرت” ياب، بيدارست دشمن / ز حقد و كينه تبدار است دشمن صف آراييست! اما در غبار است / ميان فتنه ره دشوار و تار است چراغ راه، ما را جز وليّ نيست / كسي رهبر به جز “سيد علي ” نيست ب

:: موضوعات مرتبط: جملات زیبا در مورد 9دی، ،
نويسنده : حسین


سرور بوت جدید وآنلاین
سرور بوتهای آنلاین آن دسته دوستانی که در نیمباز فعالیت میکنند و روم دارن بوتها را اد کنند وبه رومشون بوت بفرستند آن دسته دوستانی که طرز کار با بوتها رو نمیدونند آموزش کار با بوتها رو داخل بوت قرار دادم بعداز ادکردن در پی وی بوت help سند کنید آموزش فرستادن بوت به رو بالا میاد بعداز فرستادن بوت به رومتان در رومhelp/1 تا. help /27ارسال کنید اینم آیدیهای بوتهایی که آنلاین هستن sn-z@nimbuzz.com z+al@nimbuzz.com *baj@nimbuzz.com سرور بوتی که امروز پنجشنبه1393/9/20ساخته شده sn-v@nimbuzz.com ب

:: موضوعات مرتبط: سروربوت جدید وآنلاین، ،
نويسنده : حسین


بوت جوکرتازه آنلاین شده
سلام دوستان بوت جوکر آفلاین شد حال بوت جوکر جدید ساختم.با کلی امکانات این بوت ساعت21امشب روز پنجشنبه ساخت شد ادش کنید برای دیدن برنامه های بوت در خاص بوت help سند کنید نظر از یاد نره اینم آیدی بوت server.ma@nimbuzz.com ب

:: موضوعات مرتبط: بوت جوکر جدید، ،
نويسنده : حسین


هشدار جدی به کاربران «تانگو» کارشناسان امنیت اطلاعات در باره وجود آسیب پذیری در نرم افزار «تانگو» که منجر به جاسوسی از کاربران آن می شود، هشدار دادند. تانگو (Tango)، نرم افزاری برای ارتباط و مکالمه رایگان صوتی و تصویری از طریق اینترنت است که در سیستم های عامل اندروید، آی او اس(IOS)، مایکروسافت ویندوز، ویندوز فون و لینوکس به کار می رود. از این نرم افزار بیشتر در گوشی های هوشمند استفاده می شود و در سال 2013 بیش از 130 میلیون کاربر در دنیا در تانگو ثبت نام کردند. قائم مقام مرکز آپا(آگاهی رسانی، پشتیبانی و امداد رایانه ای) دانشگاه صنعتی اصفهان روز شنبه به ایرنا گفت: کاربران نرم افزار تانگو در معرض تهدید جاسوسی و سرقت اطلاعات خود قرار دارند. «مهدی بهروزی» افزود: بررسی ها نشان می دهد همه اطلاعات و فایل های تولید شده در سیستم عاملی که نرم افزار تانگو روی آن نصب شده باشد، به سرورهای ناشناخته ای ارسال می شود. وی با اشاره به اینکه این اطلاعات شامل تماس ها، پیامک ها، تصاویر و موقعیت جغرافیایی کاربر است، اظهار کرد: این اطلاعات با حجم بسیار بالا از طریق اینترنت به سرورهای مقصد ارسال می شود که به جاسوسی و سرقت اطلاعات کاربر می پردازند. این کارشناس گفت: هنوز مشخص نیست آیا این سرقت اطلاعات از طریق خود شرکت تانگو صورت می گیرد یا فرد یا افرادی از آسیب پذیری موجود در نرم افزار تانگو سوء استفاده می کنند. به گزارش ایرنا بهروزی با بیان اینکه هنوز شرکت تانگو یا شرکت های امنیتی در باره این آسیب پذیری اعلام نظر نکرده اند، افزود: تاکنون نیز هیچ وصله امنیتی برای رفع این آسیب پذیری معرفی نشده است. وی به استفاده گسترده کاربران ایرانی از این نرم افزار بویژه در گوشی های هوشمند اشاره و تاکید کرد: یکی از دلایلی که کاربران با تمام شدن حجم اینترنت خود مواجه می شوند، همین آسیب پذیری است. وی توضیح داد: بدلیل اینکه اطلاعات کاربران از طریق این نرم افزار و با حجم بالا به سرورهای ناشناخته ای ارسال می شود، حجم اینترنت مصرف شده ناگهان افزایش می یابد. این کارشناس اضافه کرد: در روزهای اخیر تعدادی از کاربرانی که بطور دائم از اینترنت استفاده می کنند از بالا رفتن حجم اینترنت مصرفی خود بدون دلیل مشخصی گزارش داده اند. بهروزی از همه کاربران نرم افزار تانگو خواست تا زمانی که وصله امنیتی برای این آسیب پذیری معرفی نشده است، از این نرم افزار استفاده نکنند. ب

:: موضوعات مرتبط: هشدار جدی به کاربران «تانگو»، ،
نويسنده : حسین